ناصر تكميل همايون
مقدمه
در ابتداي گفتار بايد يادآور شد كه اسناد و مدارك تاريخي درباره ملوك شبانكاره بدان اندازه نيست كه بتوان بررسي و تحليل دقيق و عميقي از احوال سياسي و اجتماعي آنان بعمل آورد.
اجمالاً سرگذشت اين قوم ايراني را به 3 بخش مي توان تقسيم كرد.
بخش نخست دوره اي است كه هنوز بزرگان شبانكاره در خط سياست و حكومت قرار نگرفته اند بسان بسياري از ملوك طوايف آنروزگار آنان نيز گذشته خود را در رابطه با سلسله پيش از اسلام قرار ميدادند و خويش را از فرزندان اردشير بابكان ميدانستند و درباره اجداد خود اعتقاد داشتند كه تا مرحله اسپهبدي فارس رسيده و پس از تسخير ايران توسط اعراب در اصفهان باختفا بسر برده اند1.
بزرگان شبانكاره و طوايف وابسته به آن ظاهراً از قبايل كرد شبان پيشه وجنگاور و باحتمال زياد شيعي و متمايل باسماعيليان بوده اند و بنقل ابن تلخي (در ابتداي قرن ششم هجري برابر قرن دوازدهم ميلادي) به پنج تيره بزرگ ، اسماعيليان و رامانيان و كرزوبيان و مسعوديان و شكانيان تقسيم ميشدند2.
اسماعيليان از ديگر تيره ها مهمتر و معتبر تر بودند و نسب خود را به منوچهر مير ساندند. رامانيان از لحاظ زندگي قبيله اي و سنتهاي ايلي و رسوم جنگاوري امتياز هاي بيشتري داشتند و تيره هاي ديگر نيز هر يك بنحوي در ميدان تمول و قدرت ، دست اندر كار بوده اند3.
در اواخر دولت ديالمه، قدرت و اعتبار شبانكارگان از لحاظ سياسي مورد توجه قرار ميگيرد و پس از يك سلسله زد و خورد در دوران غزنويان سرانجام بخش عمده اي از طايفه مزبور در حوالي دارابگرد سكونت اختيار مي كنند.
بخش دوم دوره اي است كه طايفه شبانكاره در سرزميني بنام خود معرفيت تاريخي پيدا كرده است و اندك اندك در خط سياستگري قرار گرفته است.
حمداله مستوفي قزويني در قرن هشتم هجري (چهاردهم ميلادي) سرزمين شبانكاره را محدود بين فارس و كرمان و خليج فارس ميداند و مركز آنرا ايگ ] =ايج[ ميگويد و مهمترين اماكن آنرا در روزگار خود شهرهاي زرگان ]=زرگان[ (نزديك ايگ)، اصطهبانات، برك ]=پرگ يا فرگ[، طارم ]تارم[، خيره، نيريز ، كرم، رونيز، لار و دارابگرد سرزمين مزبور در منطقه گرمسيري قرار داشته است و بعضي بخشهاي آن از هواي معتدل بي نصيب است محصولات اصلي آن چون گندم و پنبه و خرما و كشمش و برخي ميوه هاي منطقه اي از لحاظ اقتصادي به سرزمين شبانكاره اهميت چشمگيري داده بود. حقوق ديواني آنرا در دوره سلجوقيان بيش از 000ر000ر2 نوشته اند و حمداله مستوفي در سال 740 هجري (برابر 1340ميلادي) مبلغ 100ر266 دينار را يادآور ميشود5.
بهر حال در اين سرزمين نسبتاً آباد و با بركت ، در دوره تسلط سلجوقيان بر ايران و اتابكان آنان بر فارس ، طوايف شبانكاره قدرت و اعتباري بهم زدند و قلاع و سكونتگاه هائي براي خود ترتيب دادند و در سال 448 هجري ( برابر با 56 ر1055 ميلادي ) يكي از ملوك آنها ]= امراي ايگ[ كه از تيره رامانيان بود بنام فضلويه حسنويه ]= فضل بن علي بن حسن بن ايوب[ بر ملك منصور پسر عزالملوك ابوكاليجار (آخرين پادشاه آل بويه) خروج ميكند و ويرا زنداني ميسازد و فارس را تحت حكم خود در ميآورد6 .
فضلويه در برخوردهاي سياسي با سلجوقيان ( بويژه با قاوردين جفري بيك برادر الب ارسلان ) مصلحت خود را در سازش با آنها مي بيند و بهمين دليل با پرداخت مبلغ 000ر000 27 درهم در سال خطه فارس را از ديوان سلجوقي مقاطه ميكند (در پناه الب ارسلان ) ، و شهر گشناباد يا جشناباد را پايتخت قرار ميدهد 7 و اندك اندك از اطاعت سلاجقه سر مي پيچد و تا آنجا پيش ميرود كه با اشاره خواجه نظام الملك وي را بقتل ميرسانند و پوستش را از كاه انباشته ميسازند . اتابكان بعد ، چون خمار نگين و جلال الدين چاولي با بازماندگان سياسي شبانكاره كشمكشهائي 8 داشتند و اين امر در سرتاسر دوران حكومت اتابكان فارس ادامه يافت . گاه چيرگي با اتابكان بود و گاه با شبانكاران – زماني شبانكاران از اختلافات اتابكان جهت پي ريزي قدرت خود سود مي جستند و زماني ديگر ظلم و عياشي شبانكاران نو دولت ، طومار حكومتي آنان را پاره ميكرد و جريان را بسود اتابكان پيش مي برد9 .
قطب الدين مبارز ( پسر نظام الدين يحيي وارث فضلويه ) اميري بود كه در اين كشمكش ها «بعدل و داد مملكت را معمور گردانيد و بسياري ولايات را داخل شبانكاره كرد»10 و « بالتماس كرمانيان مدد» نمود11 و اين ناحيه را از دست غزان بيرون آورد. اما چندي نمي گذرد كه برادرانش ( نظام الدين محمود و سيف الدين محمد ) كار را آنچنان بر مردم سخت ميگيرند كه كرمانيان و غزان براي بر انداختن سلطه شبانكارگان ، و روي كار آوردن عجمشاه پسر ملك دينار متحد ميگردند12 . در سال 599 هجري ( برابر با 03ر1202 ميلادي) اتابك سعدبن زنگي جهت ادغام قدرت شبانكارگان ، سياست وصلت با نظام الدين محمود را انتخاب ميكند . اين سنت اجتماعي نيز نميتواند آرامش و سكون را در آن سامان برقرار نمايد.
در سال 624 هجري ( برابر با 27ر1226 ميلادي ) قطب الدين مبارز شبانكاره فوت كرد و شاهي به پسرش ملك مظفرالدين محمد رسيد .وي مردي فضل دوست و فاضل ، شعر دوست و شاعر ، سخن سنج و لايق و براي زمامداري كاردان و كاركرده بود «بي منازعي در شبانكاره متمكن شد ، اكثر مجالس او با فضلا و علما بودي ، شعار پسنديده و اخلاق حميده داشت و بانواع فضايل موسوم بود»13.حدود سرزمين شبانكاره در دوران ملك مظفرالدين از سوي جنوب تا ولايت هرمز و خليج فارس گسترش يافت. همزمان با او ، اتابكي با ابوبكر سعدبن زنگي بود كه شيخ مصلح الدين سعدي «ديباچه همايون » گلستان را بنام وي مصدر كرده است14.
دو امير ادب پرور ايران ، ملك مظفرالدين محمد شبانكاره و ابوبكر سعدبن زنگي، هردو در سال 658 هجري (برابر با 60ر1259 ميلادي) فوت كردند و از نوفتنه و اغتشاش و نا امني بر سرزمين فارس و كرمان مستولي شد . مغولان از اين بهره برداري كردند. هلاكوخان قلعه ايگ را تسخير كرد15و پس از خراب كردن آن قلعه و قلاع ديگر شبانكاره ، قطب الدين مبارز ]=دوم[پسر ملك مظفرالدين را حكومت آن ديار داد و از آن سرزمين باز گشت.
بخش سوم دوره اي است كه سيطره مغول همه جاي ايران را گرفته است و سرزمين شبانكاره نيز بسان ديگر مناطق ايراني نشين ، آسيب فراوان ديده است و شاهان و اميران آن بصورت حكام و واليان مغول در آمده اند.
قطب الدين مبارز دوم چون فضلويه (سردودمان سياسي شبانكاره) پس از اينكه مملكت را هر سال از مغول به شش هزار دينار زر رايج بمقاطعه بست، سر بطغيان برداشت و بقول نظنزي «چون سالي حكومت كرد مغرور شد و سر از ربقه طاعت هولاكو بدرآورد»16و اين بار بر عكس زمان فضلويه، «اهالي شبانكاره بر او خرج كردند و باتفاق اولاد برادرش ، او را مقيد به اردو فرستادند تا بياساق رسيد»17و برادرش ملك نظام الدين حسن را بامارت گماشتند. ملك نظام الدين حسن نيز در كازرون در مصاف سلجوق شاه ملك فارس كشته شد و برادرش نصرالدين جانشين وي گرديد و او نيز بشربت زهر هلاك شد»18.
جلاالدين طيب شاه در سيزده سالگي از سوي شبانكارگان بشاهي رسيد. سيزده سال مدت سلطنت او بود و گويند «ملكي عادل بود و در ايام دولت او شبانكاره مصر جامع شد و ملكي و حكومت كمال يافت»19 وي را پسري بود بنام مظفرالدين محمد كه «ولايت شبانكاره باستيلا بگرفت وبر پادشاه وقت عاصي شد و دست بجور وظلم وهتك پرده مستورات بر آورد و بسيار از امرا و اكابر قتل كرد»20
با اين حركت نكوهيده كه از جانب حكومتگران اعمال ميشد، بديهي است كه اندك اندك سقوط دولت شبانكاره فرا ميرسد. مردم آن خطه ايرانزمين كه در ابتدا بعلت قرار گرفتن قدرت سياسي شبانكاره در مقابل تركان و پس از آن بعلت حفظ موقعيت فارس دربرابر مغولان، به آنان اقبال كرده بودند، بمرور از ايشان روي برتافتند ودر نتيجه كشمكش در داخل طايفه شبانكاره شروع شد بويژه بين مظفرالدين محمد و عمويش بهاءالدين اسماعيل كه هر دو آنها بعلت نداشتن زمينه اجتماعي و مردمي يكي پس از ديگري در چنگال مغولان افتادند و جان سپردند. شاهزادگان ديگري نيز چون ناصرالدين محمود و برادرش سيف الدين هزارسف و غياث الدين محمد (پسر جلا الدين طيب شاه) و برادرش نظام الدين حسن (كه شريك ملك برادر بود) نيز هر يك چند صباحي حكومت كردند ولي نتوانستند استحكام نسبي حكومت سابق شبانكاره را محفوظ نگاهدارد.
سرانجام سرزمين شبانكاره بدست ركن الدين حسن بن هزار سب و تاج الدين جمشيدبن اسمعيل افتاده و بقول نظنزي «تاالي غايت گاه بدان مي بود تا در شهور سنه اثني و اربعين وسبعمايه (742 هجري برابر با 42ر1341ميلادي ) كه پير حسين نويان در شيراز بود ، حاجي لون از هندوستان مراجعت كرده براه سيرجان آمد و اين دو ملك بزرگ را كه از بقيت ملوك ساسان بودند بقتل آورد ودود از اين دودمان برخاست والله اعلم»22.
پاورقي
1.اقبال آشتياني (عباس ) – تاريخ مفول ، چاپ دوم ص380 (تهران1341).
2.فارسنامه ص136-133(تهران1313).
3.صفا (ذبيح الله)- تاريخ ادبيات در ايران ، جلد دوم ص40 (تهران1339).
4.نزهه القلوب – باب سيزدهم ص167 (باهتمام محمد دبيرسياقي تهران 1336).
5.جهت اطلاع بيشتر علاوه بر مدارك ياد شده ، رجوع شود به:ابن أثير – الكامل، جلد دهم ص362 (شوانكاره). لسترنج – جغرافياي تاريخي سرزمين خلافت شرقي، ترجمه محمود غرفان (تهران1959). Yule (H) – The Book ) سونكاراof ser Marco polo,2 ed – London 1874 (Soncara
[SHABAUKARA] مقاله مفيد طبع شده در دايره المعارف اسلام. و نسخه خطي مجمع الانساب (بقلم محمدبن علي شبانكاره اي) در انستيتوي خاور شناسي فرهنگستان علوم شوروي (لنينگراد) شماره 372.C
6.اقبال (عباس) ص381
7.اين شهر كه ميان داراب و فسا ونيريز واقع بود در منتخب التواريخ معيني ، تأليف معين الدين نطنزي، به تصحيح ژان اوبن (تهران1336) خوشاباد آمده است.
8.اقبال (عباس) ص 381
9.اين كشمكش ها با نظام اقطاعي (بشيوه سلجوقيان) و تحولات بعدي آن (تا قبل از مغول ) ارتباط فراواني دارد. و در اغلب مناطق ايرانزمين اغتشاشاتي از گونه فارس وجود داشته است. شبانكارگان نيز بقول خوجه نظام الملك چون ديگر اميران و حاكمان و لشكريان (ديلمان و كوهينان ومردم طبرستان). «اقطاع ونان پاره اي» داشته اند ( سياست نامه ص73بتصحيح عبدالرحيم خلخالي طهران1310) . تصرف مراتع و سرزمين هاي حاصلخيز فارس، رقابتها و عنادهاي حاكم بر شيوه هاي حكومتي ملوك الطوايفي از مهمترين عوامل داخلي اين كشمكش ها محسوب ميگردد و از لحاظ عامل خارجي نيز بايد يادآور شد كه سلجوقيان و خوارزمشاهيان (بويژه در دوره هاي اول حكومتشان) با ملت ايران (بويژه با مردم فارس ) تجانس و هم آوائي نداشته اند و بنظر آنان چون «بيگانگان» جلوه ميكرده اند و بهمين دليل «ماده»حركتي اجتماعي و سياسي در بطن جامعه از اين لحاظ نيز وجود داشته است.
10.نطنزي (معين الدين ص3).
11.نطنزي (معين الدين ص3).
12.جهت آگاهي با حوال كرمان در اين روزگار رجوع شود به تاريخ كرمان، سلجوقيان و غز در كرمان تاليف محمد ابراهيم (قرن يازدهم هجري) بتصحيح و تحشيه و مقدمه آقاي باستاني پاريزي (تهران 1343).
13.نطنزي (معين الدين) ص4.
14.جهت آگاهي از وضع ادبي و هنري منطقه در دوران شبانكارگان كه حتي در شاهان و اميران و شمشير زنان نيز اثرات فراواني باقي گذاشت، رجوع شود بمنابع شماره1و3(در احوال سعدي شيرازي و مجدالدين همگر و شمس الدين محمد رازي و جز آنها) در اين جا با استفاده از منابع ذكر شده در بال (صفاص41-اقبال ص358) در رابطه با ملك مظفر الدين محمد بن قطب الدين مبارز رباعيات زير نقل ميگردد: در مرثيه پسر خود غياث الدين ميگويد:
اي جان پدر كه آن جهات خوش بادرفتي زبرم كه جاودانت خوش باد
تو ملك بقا را بفنا بگزيدي سوري سره كردي كه روانت خوش باد
ودر بيان فضيلت كمال الدين اسمعيل (مقتول در سال 635) و شوق ديدار او ميگويد:
چون نيست مرا بخدمت روي وصالسر بر خط ديوان تو دادم مه وسال
گويم فلكا درتو چه نقصان آيدگرزانكه رسانيم زماني بوصال
كمال الدين در جواب مي نويسد:
آني تو كه خورشيد سرافكنده تستهر كوست خداند هند بندة تست
جوياي كمالند بجان خلق جهانوانگاه بجان كمال جوينده تست
15.نطنزي مرگ ملك مظفرالدين محمد را در نبرد با مغولان مي نويسد «باوجود آنكه مظفرالدين نود سال عمر داشت بي دهشت استقبال كرد و در سنه ثمان و خمسين و ستايه (658) در صف كارزار بسعادت شهادت رسيد» ص5.
16.نطنزي ص5.
17.نطنزي ص5.
18.ايضاً ص 6.
19.ايضاً.
20.ايضاً.
21.جهت آگاهي بيشتر در اين مورد علاوه بر كتاب مرحوم اقبال به منتخب التواريخ معيني رجوع شود.
22.نطنزي ص9 و10.
نظرات شما عزیزان: